امروز صبح داشتم با يكي از همكارام كه هم اون به خون من تشنه است هم من به خون اون !! خوش و بش ميكردم !!!! ( چي؟ اشتباه شده؟ نه والا نه بلا آره درست ديدين خوش و بش ) يه آن به خودم اومدم و با خودم گفتم من چجوري ميتونم با كسي كه اينهمه اذيتم كرده و ازش بدم مياد اينجوري برخورد كنم؟؟ از من بعيده والا ! بعد از خودم پرسيدم آيا ميتونم و ميشه با مادر شوهر هم همينجور با دوز و كلك چاق سلامتي كرد يا اون اصن راه نداره ؟؟ در واقع من وقتي باهاش روبرو ميشم يه لرزشي ميگيرم يه چيز تو مايه هاي تشنج و اينا كه ميگن گمونم !!  تازه ضربان قلبم هم تند ميشه ، گاهي هم دلم مي خواد دستامو رو اون لباش بذارم و نگهشون دارم تا ديگه نتونه مزخرف بارم كنه ..